اکسپرسیونیسم ریشه در تاریخ اقوام شمالی اروپا دارد. اقوامی که جنگلهای سیاه و متراکم شمالی را برای به دست آوردن زمین مناسب برای کشاورزی و زندگی مسطح کردند و ترس از ناشناختههای همین جنگلهای متراکم بود که باعث ساختن افسانههای موجودات عجیب و خارقالعاده و خون آشامانی شد که این اقوام تصور میکردند در دل تاریک این جنگلها وجود دارند. سینمای اکسپرسیونیستی در کشور آلمان آغاز شد و به اوج رسید و پس از مدتی سینمای وحشت به عنوان شاخه مورد پسند اکثریت جامعه از همین سینمای فرهیخته و روشنفکر منشعب شد. پنج سال ۱۹۱۹ تا ۱۹۲۴ که کشور آلمان به دلیل شکست در جنگ جهانی اول، شورش و کودتا، کاهش ارزش پول و گرسنگی، در شرایط اقتصادی وحشتناکی به سر میبرد، غنیترین دوران سینمای آلمان را ساختند. سینمایی که بازتاب وحشت مردم از جنگ، گرسنگی و ورشکستگی بعد از آن بود. با به قدرت رسیدن حکومت رایش سوم در سال ۱۹۳۳ عدهای از کارگردانان پیشروی سینمای اکسپرسیونیستی که میدانستند با شرایط جدید امکان کار در کشور را نخواهند داشت، دست از کار کشیدند. عدهای با اهداف حکومت جدید همسو شدند و عدهای دیگر نیز که به نوعی در فیلمهای خویش ظهور خونآشام را پیشبینی کرده بودند، به ایالات متحده مهاجرت کردند. سینمای آلمان نیز پس از آن تا پایان جنگ جهانی دوم به نوعی از سینما با عنوان سینمای تبلیغی یا – پروپاگاندا – روی آورد که مطابق اهداف هیتلر بود و در آن هیتلر پیشوای بزرگ نژاد برترمعرفی میشد. فیلم- دانشجوی پراگ- نسخه اول به سال ۱۹۱۹ که یکی از پیش زمینههای مهم سینمای اکسپرسیونیستی آلمان هست موضوع جدیدی را وارد سینما کرد:شعبده بازی که دانشجویی را به کار میگیرد و او را وادار میکند تا دست به قتلی زند سپس گناه قتل را به گردن دانشجو میاندازد او ناچار به خودکشی میشود. انسانی توسط نیروهای نامرئی کنترل میشود و دست به اعمالی میزند که خود را در قبال آنها مسئول نمیداند. حکایتی از مردم کشور آلمان در خلال جنگ جهانی دوم و نمادی از سایه یا شر درون وجود انسان. «اکسپرسیونیسم» که اساساً درونگرایی و پرداختن به روحیات درونی بشر از ویژگیهای آن به حساب میآید، با نوع سینمای هراس عجین گشت و از آنجا که فیلمهای این سبک به ابعاد ناشناخته آفاق و انفس انسان نظر دارد و این ابعاد معمولاً برای اغلب افراد، وجهٔ هراسناک و رعبآور ایجاد کرده (هر عنصر ناشناختهای بطور طبیعی برای آدمی وحشتآور میباشد) نخستین آثار اکسپرسیونیستی سینما در وادی سینمای ترسناک قرار گرفت. فیلمهایی مانند :گولم داستانی متعلق به افسانههای یهودیان که در آن موجودی سفالی با کمک اورادی زنده میشود وگرایشاتی غیرمجاز نسبت به دختر صاحب خود پیدا میکند و سرانجام دچار جنون میگردد، در اینجا نیز موضوع رهایی از موجودات ناشناسی مطرح است که بطور ناشناخته به شکل نیروی ضمیر ناخود آگاه ظهور میکنند، دانشجوی پراگ در دهه دوم قرن بیستم و بعد از آن مرگ خسته و مطب دکتر کالیگاری از معروفترین فیلمهای اکسپرسیونیستی بهشمار میآیند. مطب دکتر کالیگاری داستانی شبیه به دانشجوی پراگ- سری فیلمهای دکتر مابوزه و نوسفراتو به همراه فیلمسازانی مانند :فریتس لانگ و مورنائو و روبرت وینه و… اولین پدیدهها و خالقان اکسپرسیونیستی سینما به عنوان پدران سینمای هراس شناخته شدند. تصویر مخلوقات کریه و قدرتمند که آسایش و امنیت جامعه را برهم میزنند، پدیدههای متافیزیکی که باعث اختلال روحیات بشری میگردند و انسانهای با قدرتهای مافوق که برای تحت انقیاد درآوردن انسانها به اعمال خشونت بار و مشمئزکننده دست میزنند، از جمله مهمترین سوژههایی بود که در آثار فوق به کار گرفته میشد. با ورود سینمای اکسپرسیونیستی به سینمای هالیوود، این سینما وجه روشنفکرانه خود را تاحدی از دست داد و به سلیقه عامه مردم روی آورد و کمکم ژانر سینمای وحشت با ساخت فیلمهایی چون فرانکشتاین، دراکولا و… شکل گرفت ولی آنچه در طول سالیان دراز این سینما را به پیش راند وحشت انسان از پدیدههای مختلفی که در زندگی برای او رخ میداد و ترسهایی چون گرسنگی، مرگ، فقر، ترس از برخورد با ناملایمات و… بود که بن مایههای سینمای وحشت را از ابتدا تاکنون ساخت و در شکل موجودات عجیب، انسانهایی که تحت شرایط مختلف تغییر میکنند و… بر پرده آمد و در واقع ابعاد مختلف ترسهای درونی انسان به شکلهای مختلف بر پرده سینما جان گرفت.
سینمای امروز علاوه بر مضامین جدیدی که سینمای اکسپرسیونیستی وارد سینما کرد، وامدار طراحی دکور خاصی است که با این ژانر وارد عرصه سینما شد، دکور و نورپردازی که به ایجاد تعلیق و دلهره در این سینما کمک کرد. در سینمای امروز جهان هنوز در آثار سینماگران بزرگی همچون- تیم برتون- میتوان رگههایی از سینمای اصیل اکسپرسیونیستی را مشاهده کرد. تصاویری که هنر عکاسی نیز از آن وام گرفت مواردی که امروزه عکاسان اکسپرسیونیستی از آن بهره میجویند عبارتند از: ایجاد سایههای پر کنتراست، نورپردازی ترسناک، استفاده از گریم عروسکی (سفید کردن بیش از حد صورت و ایجاد سایههای تیره اطراف چشم) استفاده از زوایای خشن و رعبآور مثل شیشههای شکسته و لبههای تیز، نورپردازی دهشتناک، استفاده از نور پایین در پرتره جهت ایجاد سایههای غلیظ در اطراف بینی، حلقهٔ تیره زیر چشمها و سایه ابروها، برای نشان دادن تصاویر شیطان و… و همچنین استفاده از نورهای قرمز یا تک رنگ گرم، منابع نوری اسپات جهت تیز تر کردن سایهها و همچنین استفاده از دکورهای اکسپرسونیستی، بافتهای خشن و پر کنتراست و غیره از عناصر اصلی عکاسی اکسپرسیونیستی است.