آشنایی با هنر ، طراحی و نقاشی

وبلاگی برای آشنایی و آموزش هنر، آموزش طراحی ، نقاشی ، ادبیات و سینما برای علاقمندان به هنر و نوشته هایی درباره طراحی و هنر نقاشی

آشنایی با هنر ، طراحی و نقاشی

وبلاگی برای آشنایی و آموزش هنر، آموزش طراحی ، نقاشی ، ادبیات و سینما برای علاقمندان به هنر و نوشته هایی درباره طراحی و هنر نقاشی

سه رنگ

سه‌گانه کیشلوسکی

سه رنگ، مجموعهٔ سه فیلم از کریستوف کیشلوفسکی، کارگردان لهستانی است. این سه فیلم عبارت‌اند از:


    آبی (۱۹۹۳)
    سفید (۱۹۹۴)
    قرمز (۱۹۹۴)

هر سه فیلم نوشتهٔ کیشلوفسکی به همراهی کریستف پیسیویچ و با موسیقی متن ساختهٔ آهنگساز سرشناس لهستانی، زبیگنف پرایزنر هستند.

ایرِن ژاکوب

Irene Jacob Cannes.jpg

ایرِن ژاکوب (به فرانسوی: Irène Jacob) (متولد ۱۵ ژوئیهٔ ۱۹۶۶) از هنرپیشگان سوئیسی متولد فرانسه است که از سرآمدترین بازیگران فرانسوی عصر خود شناخته می‌شود. وی با ایفای نقش در آثار کارگردان لهستانی، کریستوف کیشلوفسکی، شامل نقش اصلی در زندگی دوگانهٔ ورونیک و سه رنگ: قرمز به شهرت بین‌المللی رسید. او با «سبک بازیگری زیبای کلاسیک، متفکرانه، و تقریباً مالیخولیایی»، تصویری از پیچیدگی اروپا را به تصویر کشید.



جوایز و افتخارات

    برنده بهترین بازیگر زن، جشنوارهٔ فیلم کن، ۱۹۹۱ زندگی دوگانه ورونیک
    کاندیدای دریافت بفتای بهترین بازیگر نقش اول زن برای فیلم سه‌رنگ: قرمز در سال ۱۹۹۴

زندگی دوگانهٔ ورونیکا

زندگی دوگانهٔ ورونیکا (به فرانسوی: La double vie de Véronique) فیلمی است فرانسوی به کارگردانی کریشتوف کیشلوفسکی ساخته شده در سال ۱۹۹۱.

موسیقی مشهور متن فیلم ساختهٔ آهنگساز لهستانی، زبیگنیف پرایزنر است.

زندگی دوگانه ورونیک هم از حیث فنی و بصری و هم از حیث هنر شخصیت‌پردازی و پیشبرد داستان و درام از دستاوردهای مهم سینما در دهه ۱۹۹۰ (میلادی) است. اما اوج هنر کارگردانی کیشلوفسکی در بازی‌گیری از بازیگرانش است که این مزیت در زندگی دوگانه ورونیک هم مثل سه‌رنگ بسیار به چشم می‌آید؛ بازی ایرنه ژاکوب در دو فیلم کیشلوفسکی یعنی همین فیلم و قرمز فوق‌العاده و از بهترین بازی‌های دو دهه اخیر است و در فیلم دیگری چنین بازی درخشانی نکرده‌است.

موفقیت فیلم زندگی دوگانه ورونیک باعث شد کیشلوفسکی، سه‌گانه مشهور خود: آبی، سفید، قرمز را بسازد.


داستان فیلم: ورونیکا (ژاکوب) به کراکوف می‌آید و در مدرسه موسیقی به تحصیل آواز می‌پردازد، اما پس از مدتی بیمار می‌شود و طی نخستین اجرای عمومی‌اش روی صحنه می‌میرد. در همین زمان در پاریس، ورونیک (ژاکوب) آرزوهایش را برای بدل شدن به یک خواننده حرفه‌ای کنار می‌گذارد تا معلم مدرسه شود و در این بین با عروسک‌گردانی ملاقات می‌کند. ورونیک در ضمن گوئی با نوعی تله‌پاتی وجود همزاد درگذشته‌اش را حس می‌کند.

آندری وایدا

Andrzej Wajda OFF Plus Camera 2012 (cropped).jpg

آندری وایدا ؛ زاده ۶ مارس ۱۹۲۶ در سوواوکی، لهستان-درگذشته ۹ اکتبر ۲۰۱۶)، کارگردان سینما و تئاتر لهستانی بود. وی احتمالاً برجسته‌ترین عضو مکتب فیلم‌سازی لهستان (که در خلال سال‌های ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۳ در جریان بود و اعتبار ویژه‌ای برای سینمای اروپای مرکزی به ارمغان آورد) به شمار می‌آید. شهرت وایدا بیشتر به‌خاطر سه‌گانهٔ جنگ اوست که در دههٔ ۵۰ میلادی ساخت: فیلم‌های «یک نسل»، «کانال» و «خاکسترها و الماس‌ها».


وایدا در سال ۱۹۹۹ جایزه اسکار افتخاری را برای «پنج دهه کارگردانی درخشان» دریافت کرد. چهار مورد از فیلم‌های وی یعنی سرزمین موعود (۱۹۷۵)، دوشیزگان ویلکو (۱۹۷۹)، مرد آهنین (۱۹۸۱) و کاتین (۲۰۰۷) نامزد بهترین فیلم خارجی جشنواره اسکار شده‌اند. وایدا در سال ۱۹۴۰ به عضویت حزب کارگران متحد لهستان در کراکو درآمد.

وایدا در شهر سوواوکی لهستان به دنیا آمد. مادرش آنیلا معلم مدرسه و پدرش یاکوب افسر سواره‌نظام ارتش بود. آندری ۱۳ساله بود که پدر به جنگ رفت. او بیشتر عمرش را به همراه مادرش با این امید گذراند که شاید پدرش از جنگ زنده بازگردد. اما نام پدر «وایدا» در هیچ‌یک از فهرست‌های رسمی سربازان لهستانی کشته شده در جنگ اعلام نشده بود و حقیقت دربارهٔ او سال‌ها بعد آشکار شد. «کاپیتان وایدا» در زندانی واقع در غرب اتحاد جماهیر شوروی سابق توسط پلیس مخفی شوروی تیرباران شده بود. این فاجعه در حالی روی داده بود که «آندره» و حدود ۲۲ هزار لهستانی دیگر امیدوارانه انتظار بازگشت عزیزانشان را می‌کشیدند.گفته می‌شود ادای دین به پدر یکی از انگیزه‌های وایدا برای ساخت فیلم کاتین (۲۰۰۷) بوده است. آندره وایدا در سال ۱۹۴۲ به جنبش مقاومت لهستان پیوست. بعد از جنگ مدتی را به تحصیل نقاشی در مدرسه هنرهای زیبای کراکوف گذراند و سپس وارد مدرسه فیلم‌سازی لودز (Łódź) شد. کریشتوف کیشلوفسکی و رومن پولانسکی دو تن دیگر از دانش‌آموختگان مشهور این دانش‌گاه هستند.

پس از این‌که مدتی دستیار الکساندر فورد فیلم‌ساز معروف لهستانی (درگذشته سال ۱۹۸۰) بود فرصت این را یافت که فیلم‌های خودش را کارگردانی کند. فیلم یک نسل (۱۹۵۵) از جمله اولین فیلم‌های او است. وایدا هم‌زمان با کار فیلم‌سازی کارش را به عنوان کارگردان تئاتر شروع کرد و نمایش‌هایی مثل یک مشت باران (۱۹۵۹)، هملت (۱۹۶۰) و الاکلنگ دو نفره (۱۹۶۳) را به روی صحنه برد که همگی اقتباس‌هایی از نمایش‌ها و فیلم‌های مشهوری بودند. دو فیلم بعدی او - که امتدادی از جانمایه ضدجنگ فیلم کانال بودند - یعنی کانال (۱۹۵۶) (برنده جایزه ویژه هیئت داوران جشنواره کن سال ۱۹۵۷، به صورت مشترک با فیلم مهر هفتم برگمن) و خاکسترها و الماس‌ها (۱۹۵۷) بسیار موفق بودند.

دهه هفتاد میلادی پربارترین دوره آفرینش هنری وایدا به شمار می‌آید. او در این دهه ده فیلم ساخت: چشم‌انداز بعد از نبرد (۱۹۷۰)، چوب غوشه (۱۹۷۰)، پیلاتس و دیگران (۱۹۷۱)، عروسی (۱۹۷۲)، سرزمین موعود (۱۹۷۴)، مرد مرمرین (۱۹۷۴)، خط سایه (۱۹۷۶)، شکنجه (عنوان دیگر: بدون آنستازیا)(۱۹۷۸)، دوشیزگان ویلکو (۱۹۸۰)، رهبر ارکستر (۱۹۸۰)،

تعهد وایدا به جنبش رو به رشد اتحادیه همبستگی سولیدارنوشچ در فیلم مشهور مرد آهنین (۱۹۸۱) تبلور یافته است. این فیلم که در آن لخ‌والسا - رهبر جنش همبستگی و رئیس‌جمهور آینده لهستان - در آن در نقش خودش بازی می‌کند ادامه فیلم مرد مرمرین (۱۹۷۴) است. این دو فیلم بر اساس اقتباس تقریبی از زندگی آنا والنتینویچ، ستاره سابق کارگران سوسیالیست که نهایتاً به یکی از مبارزان حقوق کارگران و از موسسات جنبش همبستگی تبدیل شد، ساخته شده‌اند.

وایدا بعد از جنگ جهانی دوم یکی از چهره‌های سرشناس سینمای اروپای مرکزی بوده‌است. او دین خود را نسبت به توسعهٔ سیاسی و اجتماعی لهستان با دیدی حساس و روایتی تثبیت شده ادا کرده‌است. در آثار وایدا تاریخ معاصر لهستان جایگاه ویژه‌ای دارد. لحن تراژیک روایتش با تکیه بر ترکیب سینمای داستانی و مستند، فیلم‌هایش را به آثاری برای بازگویی و واکاوی بخشی از تاریخ کشورش بدل کند. شاید به همین خاطر بود که به هنگام ساخت فیلم مرد مرمرین در سال ۱۹۸۰ بازیگرانش را واداشت تا به میانه جمعیت در تظاهرات بندر گدانسک بروند تا بتواند تصاویری مستند را از شکل گیری جنبش همبستگی کارگری لهستان در فیلمش ثبت کند.

در مورد فیلم کاتین وایدا معتقد است:

    «کاتین فیلمی ویژه در مسیر حرفه‌ای من به عنوان کارگردان است. من هرگز فکر نمی‌کردم این قدر زنده بمانم که سقوط اتحاد جماهیر شوروی را شاهد باشم یا ببینم که لهستان آزاد به من این فرصت را می‌دهد که جنایت‌ها و دروغ‌های کاتین را روی پرده نمایش بدهم»

در فیلم‌های او آدم‌ها و روابطشان بر بستری از احساسات تند و عاطفه شکل می‌گیرد. روابط اجتماعی همیشه با شرایط تاریخی در هم تنیده است. نوگراییش عامدانه با فرمالیسم مرزبندی دارد و چه بسا دیدگاه و سبک «رسمی» را بازتاب می‌دهد.

کریشتوف کیشلوفسکی

Krzysztof Kieślowski Portrait 1994.jpg

کریشتوف کیشلوفسکی (۲۷ ژوئن ۱۹۴۱ در ورشو - ۱۳ مارس ۱۹۹۶ در ورشو) کارگردان و فیلم‌نامه‌نویس اهل کشور لهستان بود.


کیشلوفسکی در شهر ورشو به دنیا آمد. اما دوران کودکی‌اش در چند شهر کوچک لهستان گذشت. زیرا همراه با پدر مهندسش که مبتلا به سل بود، در پی بهبودی به شهرهای مختلفی می‌رفت. در شانزده سالگی در یک دوره آموزش آتش‌نشانی شرکت کرد؛ ولی پس از ۳ ماه آن را رها کرد. در سال ۱۹۵۷بدون آنکه هدف شغلی خاصی را مدنظر داشته باشد، وارد دانشکده فنی تئاتر ورشو شد. زیرا که یکی از اقوامش آنجا را اداره می‌کرد. سپس تصمیم گرفت کارگردان تئاتر شود اما چون مدرک لیسانس لازم برای تحصیل در دورهٔ کارگردانی را نداشت، تحصیل در سینما را به عنوان قدم میانی انتخاب کرد.

کیشلوفسکی علاقه‌مند به تحصیل در مدرسهٔ فیلم لودز بود جایی که دو کارگردان دیگر لهستانی، آندره وایدا و رومن پولانسکی را تربیت کرده بود. بعد از ترک کالج و کار خیاطی تئاتر، دو بار برای ورود به مدرسهٔ فیلم لودز درخواست فرستاد و رد شد. در این حین به منظور نرفتن به خدمت سربازی دانش‌جوی هنر شد. سپس یک رژیم غذایی سخت گرفت تا معافیت پزشکی بگیرد. پس از چند ماه تلاش برای سربازی نرفتن بالاخره برای بار سوم مدرسه لودز درخواست او را پذیرفت.

او در سال‌های ۱۹۶۴ تا ۱۹۶۸ در مدرسهٔ لودز مشغول به تحصیل بود. در دوره‌ای با درجهٔ نسبتاً بالایی از آزادی هنری. پس از آن کیشلوفسکی، علاقه‌اش را به تئاتر از دست داد و تصمیم گرفت فیلم مستند بسازد.

کیشلوفسکی در ۵۴ سالگی در ۱۳ مارس ۱۹۹۶ در حین عمل باز قلب، از حمله قلبی درگذشت و در قبرستان پوازکی در ورشو به خاک سپرده شد. قبر او در قطعه مخصوص شماره ۲۳ قرار دارد و مجسمه‌ای از هر دو دست او که همان شکل معروف کادر دوربین فیلمبرداری را تشکیل می‌دهند بر روی آن قرار دارد. مجسمه‌ای کوچک از جنس سنگی سیاه رنگ بر پایه‌ای با ارتفاع یک متر. روی سنگ قبر هم نام سال تولد و درگذشت نوشته شده‌است. از او و همسرش ماریا، دخترش مارتا به یادگار مانده‌است.

او پس از گذشت سال‌ها از درگذشتش همچنان یک از کارگردانان مهم و تأثیرگذار اروپایی است که آثارش در جهان تدریس می‌شوند. در سال ۱۹۹۳ کتاب «کیشلوفسکی از زبان کیشلوفسکی» که توصیفی از زندگی و آثار او بر پایه گفتگوهایش با دانیوش استوک است، به چاپ رسید. همچنین فیلمی بر اساس زندگی او با نام «کریشتوف کیشلوفسکی: من آدم متوسطی هستم» (۱۹۹۵) به کارگردانی کریشتوف ویرزبیکی ساخته شده‌است.

اگرچه او می‌گفت که پس از ساخته شدن سه رنگ می‌خواهد بازنشسته شود، ولی روی سه‌گانه‌ای جدید با فیلمنامه‌ای از پیسویچ دربارهٔ بهشت، دوزخ، برزخ برپایه کمدی الهی اثر «دانته» کار می‌کرد. فیلم‌نامه همانند «ده فرمان» برای کارگردانی شخص دیگری نوشته شده بود اما با مرگ نابهنگام او مشخص نشد چه زمانی او این بازنشستگی خودخواسته را پایان خواهد داد و خودش این سه‌گانه را کارگردانی خواهد کرد. تنها فیلم‌نامه کامل این سه‌گانه «بهشت» بود که تام تایکور آن را در سال ۲۰۰۲ ساخت و در جشنواره جهانی تورنتو به نمایش درآمد. از دو فیلم دیگر در زمان درگذشت او فقط ۳۰ صفحه پیش‌نویس باقی‌مانده بود. پیسویچ آن‌ها را کامل کرد و در سال ۲۰۰۵ کارگردان بوسنیایی دانیس تانوویچ «جهنم» را با بازی «امانوئل برت» کارگردانی کرد.

کارگردان و بازیگر لهستانی «جرزی اشتور» که در چند فیلم او بازی کرده بود و فیلمنامه‌نویس اصلی Camera Buff نیز بود اقتباس خودش را از فیلم‌نامه فیلم نشده «حیوان بزرگ» در سال ۲۰۰۰ به فیلم درآورد.
کتاب «زندگی‌ام همه‌چیز من است»، سلسله گفتگوهای کیشلوفسکی با رسانه‌های لهستانی و غیرلهستانی است که «آنا مارچینوفسکا» که سال‌ها در ایران زندگی کرده، آن را برای آشنایی بیشتر ایرانیان با شخصیت فیلم‌ساز لهستانی، گردآوری و ترجمه کرد