آشنایی با هنر ، طراحی و نقاشی

وبلاگی برای آشنایی و آموزش هنر، آموزش طراحی ، نقاشی ، ادبیات و سینما برای علاقمندان به هنر و نوشته هایی درباره طراحی و هنر نقاشی

آشنایی با هنر ، طراحی و نقاشی

وبلاگی برای آشنایی و آموزش هنر، آموزش طراحی ، نقاشی ، ادبیات و سینما برای علاقمندان به هنر و نوشته هایی درباره طراحی و هنر نقاشی

فیلم روانی(Psycho)

روانی (به انگلیسی: Psycho) فیلمی دلهره‌آور است به کارگردانی آلفرد هیچکاک محصول سال ۱۹۶۰ کشور آمریکا. این فیلم یکی از برترین فیلم‌های ژانر وحشت تاریخ سینما شناخته شده و در فهرست «صد سال… صد فیلم» بنیاد فیلم آمریکا که لیستی از ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ سینما به انتخاب منتقدان سینماست، در رتبهٔ ۱۸ قرار دارد. شخصیت منفی این فیلم، نورمن بِیتس، جزو برترین شروران تاریخ سینمای جهان محسوب می‌شود و در فهرست «۱۰۰ سال… ۱۰۰ شرور و قهرمان» بنیاد فیلم آمریکا، که فهرستی از ۵۰ تا از برترین قهرمان‌ها و ۵۰ تا از برترین شرورهای تاریخ سینما به انتخاب منتقدان سینماست، در رتبهٔ ۲ قرار دارد. گاس ون سنت در سال ۱۹۹۸ این فیلم را با همین عنوان بازسازی کرد.

«مارین کرین» (لی) به امید تسهیل کار ازدواجش با «سام لومیس» (گاوین) پولهای کارفرمایش را می‌دزدد و از شهر محل سکونتش خارج می‌شود و بین راه در هتل بیتس، که جوانی به نام «نورمن بیتس» (پرکینز) اداره اش می‌کند، به استراحت می‌پردازد. «نورمن» به او می‌گوید که همراه مادر از لحاظ روانی نامتعادلش در خانه کنار هتل زندگی می‌کند. شب هنگام که، «ماریون» از کار خود پشیمان شده، پیش از خواب به حمام می‌رود و زیر دوش – ظاهراً به دست مادر «نورمن» - به قتل می‌رسد. «نورمن» آثار قتل را پاک می‌کند و جسد «ماریون» و اتوموبیل‌اش را در باتلاق می‌اندازد.

در ادامه «سام» به همراه خواهر ماریون «لی لا» (مایلز) و یک کارآگاه خصوصی به نام «آربوگاست» (بالسام) به جستجوی «ماریون» می‌آیند. آربوگاست نیز وقتی وارد خانه‌ای می‌شود که مادر نورمن در آن زندگی می‌کند، توسط او به قتل می‌رسد. سرانجام سام و لیلا به دنبال او میایند. هنگامی که سم، سر نورمن بیتس را گرم می‌کند، لیلا به دنبال هر نشانی از مادر نورمن بیتس یا آربوگاست یا مارین می‌گردد. نورمن ناگهان متوجه ماجرا می‌شود و به سرعت به دنبال لیلا داخل خانه می‌دود. لیلا برای اینکه نورمن او را نبیند، وارد انباری زیرپله می‌شود، که تصادفاً همان مکانی است که نورمن مادر خود را در آنجا مخفی کرده. نورمن که تصور می‌کند لیلا به طبقه بالا رفته، به سرعت از پله‌ها بالا می‌رود. در این هنگام، لیلا پیرزنی را می‌بیند که پشت به او رو به آتش روی صندلی‌ای نشسته، ولی وقتی او را برمی‌گرداند، متوجه می‌شود که او چیزی جز یک اسکلت نیست.

لیلا با دیدن اسکلت جیغ وحشتناکی می‌کشد و متوجه می‌شود که سال‌هاست که مادر بیتس مرده‌است؛ ولی ناگهان، زنی با وحشتناک‌ترین قیافه ممکن، با چاقوی بلندی به سمت او حمله‌ور می‌شود. این فرد، همان کسیست که مارین و آربوگاست را به قتل رسانده. این فرد، مادر نورمن بیتس نیست؛ بلکه خود نورمن بیتس است؛ که در اثر شوکی که پس از قتل مادرش به او وارد شده، خود را شبیه به مادرش می‌کند، و کارهای وحشتناکی انجام می‌دهد.

فیلم ربه کا

Rebecca 1940 film poster.jpg

ربه‌کا (انگلیسی: Rebecca) نام فیلمی است آمریکایی به کارگردانی آلفرد هیچکاک و تهیه‌کنندگی دیوید سلزنیک که در ۱۹۴۰ ساخته شده و جوایز اسکار بهترین فیلم و بهترین فیلمبرداری را ازآن خود ساخته است. این فیلم که بر اساس رمان روانشناسانه و پر از تعلیق ربه‌کا، اثر نویسندهٔ انگلیسی دافنه دوموریه ساخته شده است اولین فیلم آمریکایی هیچکاک و اولین همکاری مشترک او با دیوید سلزنیک محسوب می‌شود. سر لارنس الیویه، جوان فانتین و جودیت اندرسون نقش‌های اصلی را در این فیلم بازی می‌کنند.


ندیمه‌ای جوان در مونت کارلو با مرد جوان ثروتمندی به نام ماکسیم دو وینتر که همسرش ربکا را به تازگی از دست داده است آشنا می‌شود. آندو عاشق یکدیگر شده و ازدواج می‌کنند. ماکسیم همسرش را به عمارت باشکوه ماندرلی می‌آورد اما خدمتکاران که هنوز به همسر اول ماکسیم که به طرز مشکوکی جان داده است وفادارند، خانم دو وینتر جدید را با بی‌میلی به عنوان بانوی خانه می‌پذیرند. اما در رآس آنان خانم دانورس، ندیمهٔ وفادار ربکاست که بانوی زیبارویش را همچنان می‌ستاید و برخوردی سرد و ترسناک با بانوی جدید خانه دارد.

خانم دو وینتر جدید که مرعوب خانم دانورس شده است کم‌کم به شک می‌افتد که آیا ازدواج او با ماکسیم کار درستی بوده است یا خیر. با این وجود رفتاری طبیعی در پیش می‌گیرد و از همسرش می‌خواهد تا جشن بالماسکه‌ای را در عمارت ماندرلی برگزار کنند. ماکسیم با بی‌میلی می‌پذیرد و خانم دو وینتر جوان سرگرم تهیهٔ لباسی برای خود می‌شود. خانم دانورس به او پیشنهاد می‌دهد تا لباسی همچون لباس کارولین دو وینتر، یکی از اجداد خانواده که پرتره‌اش بر دیوار آویزان است تهیه کند و او نیز چنین می‌کند. در شب جشن ماکسیم از دیدن لباس همسرش عصبانی می‌شود و خانم دو وینتر می‌فهمد که ربکا نیز چنین لباسی را پوشیده بوده و خانم دانورس نیز از این موضوع مطلع بوده است. خانم دانورس به او می‌فهماند که هرگز نمی‌تواند جای ربکا را بگیرد و تا آنجا پیش می‌رود که خانم دو وینتر تصمیم به خودکشی می‌گیرد. اما با برخاستن هیاهویی به حال خود بازمی‌گردد.

در طبقهٔ پایین می‌شنود که قایقی را از زیر آب بیرون کشیده‌اند و جسد ربکا را در آن یافته‌اند. او که شگفت‌زده شده از ماکسیم می‌شنود که جسدی را که قبلاً به جای ربه‌کا شناسایی کرده بوده هم او نبوده و به عمد چنین گفته بوده است. سپس برایش توضیح می‌دهد که او و ربکا از ابتدا از یکدیگر متنفر بودند ولی به خاطر خانواده قرار گذاشته بودند تا همچون یک زوج واقعی در جمع حاضر شوند. با این وجود ربکا کم‌کم رفتاری بی‌خیالانه در پیش گرفت و ماکسیم فهمید که او پنهانی با پسرعمویش جک ارتباط دارد. یک شب که ربکا در کلبهٔ ساحلی منتظر آمدن جک بود با ماکسیم روبرو می‌شود و به او می‌گوید که از جک حامله است. در حین بگومگوی آندو با یکدیگر پای ربکا سر خورده و به دلیل اصابت سرش بر زمین جان خود را از دست می‌دهد. ماکسیم که چنین می‌بیند او را در قایقی گذاشته و آنرا غرق می‌کند.

با پیدا شدن جسد واقعی، پلیس به ماکسیم مظنون شده و او را به جرم قتل ربکا بازداشت می‌کند. در پرسش از دکتر ربکا معلوم می‌شود که او حامله نبوده، بلکه سرطان داشته و چون به زودی بر اثر آن از پای در می‌آمده است به شوهرش دروغ گفته تا خشمگین شده و او را بکشد. ماکسیم آزاد شده و به خانه‌اش باز می‌گردد اما می‌بیند که عمارت ماندرلی در میان شعله‌های آتش می‌سوزد. ماکسیم همسرش را می‌یابد و از سلامت او مطمئن می‌شود اما خانم دانورس که خانه را به آتش کشیده است در میان آتش می‌سوزد و می‌میرد.


آلفرد هیچکاک

سر آلفرد جوزف هیچکاک (به انگلیسی: Alfred Hitchcock) (زادهٔ ۱۸۹۹ – درگذشتهٔ ۱۹۸۰) کارگردانی بریتانیایی که فعالیت عمده‌اش در ایالات متحده آمریکا بوده‌است. هیچکاک بیشتر در زمینه فیلم‌های معمایی و دلهره‌آور فعالیت داشت. هیچکاک طی شش دهه، در ساخت بیش از پنجاه فیلم شرکت داشت (از فیلم‌های صامت تا فیلم‌های تکنی‌کالر) و تا به امروز به عنوان سرشناس‌ترین و محبوب‌ترین کارگردان فیلم‌های سینمایی شناخته می‌شود.[نیازمند منبع] از فیلم‌های معروف او می‌توان به سرگیجه، پنجره پشتی، شمال تا شمال غربی، روانی، بدنام، ربه‌کا و پرندگان اشاره کرد. او در سال ۱۹۵۶ تابعیت ایالات متحده آمریکا را پذیرفت. مجله مووی میکر (فیلم‌ساز) هیچکاک را تأثیرگذارترین فیلم‌ساز همه دوران‌ها معرفی کرد، و اکثریت قریب به اتفاق، او را یکی از مهمترین هنرمندان تاریخ سینما می‌شناسند. نشریه معتبر سینمایی سایت اند ساوند آلفرد هیچکاک را، بهترین کارگردان تمام ادوار سینمای انگلستان معرفی کرده‌است. مجله سینمایی توتال فیلم او را بزرگترین کارگردان سینمای جهان در تمام دوران‌ها برگزید.در نظر سنجی بنیاد فیلم آمریکا ۴ فیلم آلفرد هیچکاک به نام‌های سرگیجه، روانی، شمال از شمال غربی و پنجره پشتی در فهرست ۱۰۰ فیلم برتر تاریخ قرار گرفتند.

هیچکاک در ۱۳ ماه اوت سال ۱۸۹۹ در لندن متولد شد. وی کوچکترین فرزند خانواده هیچکاک بود و یک خواهر و برادر داشت. William (متولد 1892)، Ellen Kathleen ("Nellie") (متولد 1892) و آلفرد جوزف (1899). او پسر یک سبزی فروش به اسم «ویلیام هیچکاک» بود و خانواده‌اش به شدت کاتولیک بودند.

سال ۱۹۱۵ کارش را از یک استودیوی فیلمسازی در انگلستان، با سمت «طراح تیتراژ فیلم» شروع کرد. او که در آلمان تحت تأثیر سبک اکسپرسیونیسم قرار گرفته بود، در بریتانیا کارگردانی را آغاز نمود با وجود آنکه هیچکاک سبکی منحصربه‌فرد داشت اما از تأثیرپذیری او از سینمای سایر کشورها نمی‌توان چشم پوشید، به‌ویژه مکتب مونتاژ شوروی و آثار سرگئی آیزنشتاین، سینمای اکسپرسیونیستی آلمان و آثار مورنائو و فریتس لانگ و نیز فیلم‌ساز آمریکایی دیوید وارک گریفیث در دو اثر مهمش، تولد یک ملت و تعصب. این تأثیرپذیری نه تنها در گفته‌های خود هیچکاک، بلکه در نمونه‌ای‌ترین آثارش نیز مشهود است.

هیچکاک، به گونه‌ای شگفت‌انگیز استاد تعلیق، عاشق سینما و تعریف داستان‌هایش است. او، با تأثیر از اکسپرسیونیسم در مستأجر شخصیتش را نشان داد. «حق سکوت» نخستین فیلم ناطق خود را به اوج رساند و به فیلم‌های تعلیقی «از گونهٔ تعقیب و گریز مانند مردی که زیاد می‌دانست، خرابکاری، ۳۹ پله، خانم ناپدید می‌شود ،...» پرداخت.

در زمان جنگ به هالیوود رفت و از اندوختهٔ فیلم‌های انگلیسی‌اش بهره برد و بنا به خواست علاقهٔ روز هالیوود، ملودرام روانشناسانه (طلسم‌شده)، فیلم نوآر (سوءظن، بدنام و طناب)، درام‌های مضطرب‌کننده روانشناسانه (مرد عوضی، سرگیجه و اعتراف می‌کنم) وحشت‌آور (روح وروانی، پرندگان) و فیلم‌های موفق تعقیبی (دستگیری دزد، مردی که زیاد می‌دانست و شمال با نورث‌وست) پرداخت.

طنز هیچکاک در دکور پائیزی بی‌مانند «دردسر هری» شکوفید. او با بکارگیری استادانهٔ تراولینگ، عمق میدان، استوری بورد و برداشت بلند از تجربه‌های خود لذت برد.

    «برای فیلمسازان دستورکارهایی هست که باید با دلایل درست بکار برند. نیازی به مفاهیم ژرف نیست. من به پیام فیلم توجه ندارم. من مانند نقاشی هستم که گل می‌کشد. ساخت فیلم پول فراوان می‌خواهد که مال دیگران است. وجدانم می‌گوید باید پول را به آن‌ها برگردانم. سینما پرده ایست که در برابر کلی صندلی باید آن را پر کرد. باید تعلیق آفرید تا مردم دلسرد نشوند. اگر سیندرلا هم می‌ساختم تماشاگران زمانی خوشحال می‌شدند که در کالسکه، مرده‌ای می‌گذاشتم. تماشاگران برای برخی فیلم‌هایم از زور اضطراب فریاد می‌زنند. من از این پیشامد خوشم می‌آید. من روش داستان‌گویی را از خود داستان بیشتر دوست دارم.»

اینست مردی شوخ و بازیگوش، با تأثیر پربار بر هرکس و در هر جا

Hitchcock, Alfred 02.jpg

بنیاد فیلم آمریکا

بنیاد فیلم آمریکا (به انگلیسی: American Film Institute) یا اِی‌اف‌آی (به انگلیسی: AFI) یا بفا سازمان ناسودبری مستقل است که در سال ۱۹۶۷، هنگامی که لیندون بینز جانسون رئیس‌جمهور آمریکا تأسیس بنیاد ملی هنرها و علوم انسانی را تأیید کرد، توسط پشتوانهٔ ملی هنرهای آمریکا ایجاد گردید.

بنیاد فیلم آمریکا تا سال ۱۹۹۸ توسط فیلم‌خانهٔ ملی آمریکا در مرکز هنرهای نمایشی جان اف کندی در واشینگتن، دی. سی. اداره می‌شد. پیش از تأسیس مرکز کندی، این بنیاد فیلم‌هایش را در نگارخانه ملی هنر آمریکا به نمایش می‌گذاشت.

در آوریل ۲۰۰۳، بفا تماشاخانهٔ بفا نقره‌ای سال ۱۹۳۸ واقع در سیلور اسپرینگ، مریلند، درست در شمال واشینگتن را دوباره بازگشایی کرد.

بنیاد فیلم آمریکا در سال ۱۹۶۷ و به عنوان یک سازمان هنرهای ملی تأسیس شد تا به حفظ میراث فیلم آمریکا، آموزش نسل بعدی فیلم‌سازان و قدردانی از هنرمندان و آثارشان بپردازد. موقوفهٔ ملی برای هنرها و علوم انسانی آمریکا توصیه کرده‌است که بفا «برای غنی‌سازی و پرورش هنر فیلم در آمریکا» با سرمایهٔ اولیه‌ای که از طرف پشتوانهٔ ملی هنرهای آمریکا، انجمن تصاویر متحرک آمریکا و بنیاد فورد ایجاد شود.

۲۲ عضو اصلی هیئت امنای این بنیاد شامل گریگوری پک به عنوان رئیس، سیدنی پوآتیه به عنوان معاون رئیس و همچنین فرانسیس فورد کوپولا، آرتور شلسینگر، جونیور، جک والنتی و دیگر نمایندگان از هنر و دانشگاه می‌شود.

جورج استیونس، جونیور به عنوان مدیر این بنیاد از زمان تأسیس تا سال ۱۹۸۰ خدمت کرد. پس از وی ژان پیکر فرستنبرگ از سال ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۷ در این سمت و مدیریت عامل این بنیاد مشغول به کار بود. در سال ۲۰۰۷ باب گزل به عنوان مدیر و مدیرعامل این بنیاد قرار گرفت.

به عنوان یک سازمان غیرانتفاعی، این بنیاد بودجه‌اش را از طریق کمک‌های مالی بنیاد و دولت، مشارکت و حمایت‌های مالی شرکت‌های بزرگ و کوچک و کمک‌های مالی از افراد و برنامهٔ عضویت بفا تأمین می‌کند.